اگر چه نزد مردم ناشناسم
همیشه با مدیران در تماسم
گهی در خودروی ایشان سوارم
گهی در دفتر ایشان پلاسم
کنون از لطف ایشان جا گرفته
هزاران بانک در جیب لباسم
منم اِندِ نبوغ اقتصادی
همه ماتند از هوش و حواسم
نه از این دزدکان آفتابه
که در شغل شریفم باکلاسم
بگیرم وام های اختصاصی
ز سوی دوستان حق شناسم
“چگونه شکر این نعمت گزارم”
مگر “نقداً” عیان گردد سپاسم
به لطف این عزیزان پشت گرمم
به کلّی فارغ از بیم و هراسم
بسوزاند دماغ حاسدان را
اگر مهر خروج آید به “پاس”ام
بزن سکه ز تصویر من ای بانک!
که بنده قهرمان اختلاسم…
تاریخ : جمعه 92/4/7 | 2:3 عصر | نویسنده : متین زواری | نظرات ()