(( شلمچه چهاربرج ))
مامان براي تولد 18 سالگيم چي کادو ميگيري؟؟
مادر:پسرم هنوز خيلي مونده،،،
پسر 17ساله شد،،، يک روز حالش بد شد مادر اورا به بيمارستان برد دکتر گفت پسرت بيماري قلبي داره
پسر از مادرش پرسيد؟؟؟مامان من ميميرم؟؟؟
مادر فقط گريه کرد،،،
پسرتحت درمان بود ،،،
همه فاميل براي تولد 18 سالگي اش تدارک ديدند وقتي پسر به خانه آمد متوجه نامه اي که روي تختش بود افتاد،،،،،،،
پسرم، اگر اين نامه را ميخوني يعني همه چيز عالي انجام شده يادته يه روز پرسيدي براي تولدت چه کادويي ميگيرم؟ من نميدونستم چه جوابي بدم من قلبم رو به تو دادم ازش مراقبت کن و تولدت مبارک،،،،
هيچ چيز توي دنيا بزرگتر از قلب مادرو عشقش نيست ،،،،
آنکه هر روز هوس سوختن ما مي کرد
کاش امروز بود و تماشا مي کرد
آنکه هر روز هوس سوختن ما ميکرد
به زندگي فکر کن ولي براي زندگي غصه نخور
ديدن حقيقت است ، ولي درست ديدن فضيلت
ادب خرجي ندارد، ولي همه چيز را مي خرد
زندگي معلم بي رحميست که اول امتحان ميکند ، و بعد درس ميدهد
با شروع هر صبح فکر کن تازه به دنيا امدي
مهربان باش و دوست بدار
شايد که فردايي نباشد.....فردا آن چيزي ميشوي که امروز بهش فکر مي کني